گفتوگو با برگزارکنندگان کنسرت خیریهٔ رستاک و تعدادی از اعضای این گروه موسیقی بهمناسبت برگزاری کنسرت ۲۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۳ در ونکوور
سیما غفارزاده و هومن کبیری پرویزی – کوکئیتلام
روز شنبه ۲۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۳ سالن هارد راک شو (The Hard Rock Show Theatre) در کازینو هارد راک واقع در شهر کوکئیتلام میزبان همشهریان ونکووری ما در کنسرت خیریهٔ گروه رستاک خواهد بود. کنسرتی که به همت فرهاد صوفی، آزیتا صاحبجمع و رضا جهانشاهی، سه چهرهٔ نامآشنا و فعال در امور اجتماعی و فرهنگی شهرمان ونکوور، با هدف تأمین منابع مالی برای فعالیتهای انساندوستانه برگزار میشود. بههمین مناسبت گفتوگویی داشتیم با این عزیزان تا بیشتر دربارهٔ انگیزه و اهدافشان در برگزاری این کنسرت برای خوانندگانمان بگویند که توجه شما را به آن جلب میکنیم.
* * * * *
با سلام و سپاس از وقتی که برای این گفتوگو گذاشتید، البته جامعهٔ ایرانی ونکوور با شما عزیزان، بهویژه شما آقای صوفی و خانم صاحبجمع و فعالیتهای ارزشمندتان در این جامعه آشنایند، ولی سپاسگزار میشویم خودتان را برای آن دسته از خوانندگانی که کمتر شما را میشناسند، معرفی کنید.
فرهاد صوفی: من در سال ۱۹۷۲ از ایران خارج شدم و در سال ۱۹۷۳ واردِ کانادا شدم. وقتی از ایران خارج شدم و با اتوبوس به ترکیه نزد دوستان دانشجویم رفتم، بعد از توقفی چندهفتهای در ترکیه مقصدم رفتن به آلمان و تحصیل در آنجا بود. اینکه چه شد به کانادا آمدم که آن زمان برای جامعهٔ ایرانی کشوری ناشناخته بود و بهجز جمع کوچکی دانشجو، ایرانی دیگری در این کشور زندگی نمیکرد، در این مجال نمیگنجد و امیدوارم در موقعیتی دیگر بتوانم آن را شرح بدهم.
بههرحال، من ۵۲ سال پیش یعنی هفت سال پیش از انقلاب به کانادا مهاجرت کردم، بنابراین من نه در جریان انقلاب ایران بودهام و نه جنگ هشتساله؛ دو واقعهٔ مهمی که بهباور من تأثیر بسیاری روی مردم و جامعهٔ ما گذاشتهاند. من همواره به مسائل ایران و آنچه که در ایران میگذرد، بسیار علاقهمند بوده و هستم و روزانه آن را دنبال میکنم. در عینحال، چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، به هیچ گروه سیاسی ایرانی و هیچ ایدئولوژی خاصی وابسته نبودهام.
در سال ۱۹۷۳ که به کانادا رسیدم، به پیشنهاد یکی از دوستانم که خواهرش در شهر رجاینا در استان ساسکاچوان اقامت داشت، رفتم و آنجا ساکن شدم. من در این شهر دانشگاه را در رشتهٔ اقتصاد شروع کردم و همزمان در یک رستوران ایتالیایی کار گرفتم. دو سه سال بعد توانستم اولین رستوران خودم را باز کنم. مجموعاً ۳۰ سال در آنجا زندگی کردم و در سال ۲۰۰۱ بههمراه همسرم که زادهٔ آن استان است و نیز دخترم به ونکوور مهاجرت کردیم و رستورانی ایتالیایی در شهر کوکئیتلام باز کردم که از ابتدا بسیار موفق بوده است.
آزیتا صاحبجمع: با درود و مهر به خوانندگان نشریهٔ خوب رسانهٔ همیاری، سیما جان، هومن جان، بینهایت برای فراهمکردن این گفتوگو صمیمانه سپاسگزار و قدردانم.
من، آزیتا صاحبجمع، رهبر گروه بالهٔ ملی پارس ونکوور هستم. بیش از سی و سه سال است که در آموزش، اجرا، حفظ و نگهداری رقصهای ایرانی در ونکوور تلاش کردهام و با اجرای این رقصها در صحنههای مختلف جهان در نگهداری این بخش از هنر مظلوم ایران کوشا بودهام. رشتهٔ اصلی من بالهٔ کلاسیک است و از شاگردان عبدالله ناظمی بودهام که بعدها با افتخار و اعتقاد به این روش آموزش با نام بالهٔ ملی پارس در کانادا ادامهٔ فعالیت دادهام. در این هنرسرا، آموزش بخش فولکلور همیشه در کنار یادگیری تکنیک باله مد نظر بود. از علاقهمندانی که میخواهند دربارهٔ بالهٔ ملی پارس ونکوور بیشتر بدانند، دعوت میکنم از وبسایت ما در آدرس www.vancouverpnb.ca و صفحهٔ اینستاگرام ما در آدرس @vanpnb دیدن کنند.
رضا جهانشاهی: با درود بیپایان به خوانندگان و تشکر ویژه از گردانندگان نشریهٔ رسانهٔ همیاری، من رضا جهانشاهی، در سال ۱۹۷۳ در سن ۱۹ سالگی به آمریکا مهاجرت کردم و در دانشگاه ایالتی اوهایو در رشتهٔ راهوساختمان مشغول به تحصیل شدم. بعد از فارغالتحصیلی به ایران برگشتم و همان سال انقلاب شد و من مجبور شدم به آمریکا برگردم. در یک شرکت مهندسی مشغول به کار شدم. در آن شرکت با همسر وفادار خود آشنا شدم. من و همسرم مهرناز صاحب دو فرزند شدیم؛ یاسمن و آرمان. متأسفانه، در سال ۲۰۱۱ دخترم یاسمن را در سانحهٔ آتشسوزی از دست دادم و پس از آن «بنیاد ایمنی در برابر آتشسوزیِ یاسمن جهانشاهی» (Jasmine Fire Safety Foundation) را همراه با همسر فقیدم تأسیس کردیم، که اگر فرصت باشد بیشتر دربارهٔ آن صحبت خواهم کرد.
چه شد که به فکر برگزاری این کنسرت خیریه افتادید؟ درآمد حاصل از برگزاری این کنسرت صرف چه امور یا سازمانهای خیریهای خواهد شد؟
فرهاد صوفی: ازآنجاییکه در میان جامعهٔ ایرانی برگزاری کنسرت موسیقی که منافع آن برای ایران فرستاده شود، خیلی رایج نبود، این فکر برایم ایجاد شد که با برگزاری کنسرتی میتوان این کمکرسانی را انجام داد. درآمد حاصل از این کنسرت که پنجاه درصد آن به من مربوط میشود، تماماً برای کمک به جنبش «زن، زندگی، آزادی»، بلوچستان و برنامههای حقوق بشری سازمان عفو بینالملل در ارتباط با ایران، اختصاص پیدا خواهد کرد.
آزیتا صاحبجمع: گروه بالهٔ ملی پارس طی این سی و سه سال همواره برای سازمانهای خیریه و غیرانتفاعی برنامههایی را اجرا کرده که درآمد حاصل از آن برای ساختن مدارس، کمک به آسیبدیدگان بلایای طبیعی مانند زلزلهزدگان و سیلزدگان، و جمعآوری کمکهای مالی برای پناهجویان صرف شده و میشود.
بهاعتقاد من کمک و دست همیاری به یکدیگر دادن، حس خوب همبستگی را در ما قویتر میکند و میتواند در روابط اجتماعی و کل جامعه بسیار مهم، مثبت و تأثیرگذار باشد. بهعنوان کسی که در اقیانوس هنر همچنان شنا و تلاش میکند، میدانم که هنر روح جامعه را تلطیف و انسانها را به هم نزدیک میکند و موسیقی یکی از تأثیرگذارترینِ این هنرهاست که قدرت بزرگی برای تحریک احساسات دارد؛ قدرتی فراگیر برای انتقال پیامها و ایجاد ارتباطی عمیق با مخاطبان.
رضا جهانشاهی: نیمی از درآمد حاصل از این برنامه، صرفِ «بنیاد ایمنی در برابر آتشسوزی یاسمن جهانشاهی» و ساختن مدرسه در فقیرترین کشورهای دنیا با همکاری مؤسسهٔ جهانی buildOn خواهد شد.
چرا گروه رستاک را برای این برنامه انتخاب کردید؟
فرهاد صوفی: بهنظر من ازآنجاییکه برنامهٔ گروه رستاک و موسیقی آنها دربرگیرندهٔ تمام قومیتها و زبانها و لهجههای ایران است، در این مقطع زمانی بیشتر میتواند مورد استقبال جامعهٔ ایرانی قرار بگیرد و همچنین باعث همبستگی بیشتر ایرانیان شود.
آزیتا صاحبجمع: آشنایی من با گروه رستاک برمیگردد به ژوئیهٔ سال گذشته در تورنتو کانادا، جشنوارهٔ تموز ۲۰۲۲. گروه بالهٔ ملی پارس دو شب در این جشنواره برنامه داشت و برنامهٔ گروه رستاک در اولین شب گشایش این جشنواره بود. بعد از برنامهٔ رستاک من به دیدار گروه رفتم و دعوتشان کردم برای دیدن برنامهٔ ما که آنها هم لطف کردند و آمدند، و این شد پایهٔ یک دوستی ارزشمند و روحیهٔ همبستگی بر اساس اعتماد و احترام متقابل به کار یکدیگر. همیشه کارشان را دوست داشتهام و فرصت خوبی پیش آمد که آنها از نزدیک با کار من و گروه آشنا شدند.
انتخاب گروه رستاک بسیار ساده بود. گروهی موسیقیدان عاشق، پرتلاش و سازنده با تواناییهای خاص و ارزشمند و کارهایی ارزنده که فضایی زیبا و خاطرهانگیزه را برای بیننده به وجود میآورند، بهخصوص که شخصاً کار فولکلور را دوست دارم و این علاقهٔ شخصی من در انتخاب این گروه بیتأثیر نبود.
آقای جهانشاهی عزیز، لطفاً کمی برایمان دربارهٔ «بنیاد ایمنی در برابر آتشسوزیِ یاسمن جهانشاهی» بگویید. هرچند میدانیم یادآوری این خاطرات برایتان تلخ است، ولی لطفاً دربارهٔ انگیزهٔ راهاندازی این بنیاد برایمان بفرمایید و همچنین اهداف و مأموریتهای آن را با خوانندگانمان به اشتراک بگذارید.
رضا جهانشاهی: دخترم یاسمن در طول دوران تحصیلی خود یکی از ممتازترین، پرشورترین و فعالترین شاگردان بود و نه تنها در رشتهٔ تحصیلی خود بلکه در نواختن پیانو، رقص، نویسندگی، زبان فرانسه، و در ورزش اسکی مهارت فوقالعادهای داشت. او با افراد جامعه که در تنگنا قرار داشتند، بسیار دلسوز و همدل بود و از هیچ کاری برای کمک به آنان دریغ نمیکرد. شاید اگر او حالا در بین ما بود، با عزم راسخی که در وجودش داشت میتوانست با دیدی بازتر به دهکدهٔ بزرگ جهانی، اهداف من و خودش را دنبال کند.
یاسمن در کارهای اجتماعی پیشرو و در امور بینالمللی و خیریه پیشقدم بود. او در آمریکا، هندوستان، آمریکای جنوبی و اروپا کارهای خیریهٔ زیادی انجام داده و دربارهٔ آنها مقالات زیادی نوشته بود.
بعد از اتمام دورهٔ دبیرستان در فلوریدا، وارد دانشگاه برکلی شد و در رشتهٔ علوم سیاسی ادامهٔ تحصیل داد. علاقهٔ شدید یاسمن به علوم سیاسی بینالمللی، او را روانهٔ پاریس کرد. او قصد داشت برای مدتی در مؤسسهٔ مطالعات سیاسی پاریس (دانشگاه سیانس پو) که یکی از مهمترین دانشگاههای علوم سیاسی در اروپاست، تحصیل کند و به آمریکا برگردد.
یاسمن تقریباً در اواخر دورهٔ تحصیلیاش در پاریس، به گردهمایی دوستانهای در یکی از مجتمعهای مسکونی، که دانشجویان بسیاری از ملیتهای مختلف در آن ساکن بودند، رفته بود. آن ساختمان دچار آتشسوزی خانمانسوزی شد و ازآنجاکه متأسفانه فاقد هرگونه وسیلهٔ ایمنیای بود، منجر به ازدستدادن یاسمن ما و چهار دانشجوی دیگر شد که هریک از ملیتهای مختلف بودند…
در همان روزهای اول پس از ازدستدادن او، جمعی از دوستان یاسمن و خانوادهٔ من و همسرم بر آن شدیم تا .Jasmine Jahanshahi Fire Safety Foundation Inc را که بنیادی غیرانتفاعی است، در آمریکا تشکیل دهیم. اگر چه طی کمتر از هشت ماه پس از آن همسرم هم دنیای فانی را بدرود گفت، ولی اکنون مدت یازده سال است که این مؤسسه با فعالیتهای چشمگیری به کار و فعالیتش ادامه داده است.
هدف اصلی این مؤسسه آن است که دربارهٔ پیشگیری از آتشسوزی اطلاعرسانی کند و در این زمینه با دانشپژوهان و استادانی که قصد مسافرت به خارج از آمریکا و کانادا را دارند، همکاری نماید. در تمام طول سال ما با دانشگاههایی که به خارج دانشجو میفرستند، در تماسیم و در مورد این خطر که تعداد بسیاری از دانشجویان را تهدید میکند، گفتوگو میکنیم و سالیانه در چندین سمینار شرکت میکنیم، همچنین از طریق نشریات و نمایش فیلم به آنها مسائل ایمنی را آموزش میدهیم.
دانشجویانی که احتیاج به هر نوع وسیلهٔ ایمنی دارند و قادر به تهیهاش نیستند، آن را بهطور رایگان در اختیارشان قرار میدهیم.
جالب است بدانید در ارتباط با اعزام دانشجویان به کشورهای دیگر، در مورد ایمنی مثل دفاع شخصی، آب آشامیدنی آلوده، شنا و خطر غرقشدن، نوشیدن الکل و رانندگی توجه و صحبت و راهکارهایی برای پیشگیری انجام شده است، اما هرگز راجع به آتشسوزی اطلاعاتی داده نمیشد و نبود. بعد از فاجعهٔ کوی دانشجویان در پاریس در سال ۲۰۱۱، ما اولین مؤسسهای بودیم که توجه مسئولان و دولتمردان را به این واقعهٔ مهم جلب کردیم و از آنها خواستیم تا این مورد ایمنی را در چهارچوب برنامههایشان بگنجانند تا از این طریق جان شهروندان در امان باشد.
این بنیاد تاکنون چه اقداماتی بهمنظور عملیکردن اهداف و مأموریتهایش انجام داده است و خودتان موفقیت آن را در رسیدن به اهداف یادشده چطور ارزیابی میکنید؟
رضا جهانشاهی: از فعالیتهای چشمگیر سازمان ما ساختن چهار مدرسه در فقیرترین و دورافتادهترین مناطق جهان ازجمله کشورهای مالاوی و سنگال در آفریقا، نیکاراگوآ در آمریکای جنوبی و نپال در آسیا میباشد.
چون یاسمن دانشآموز و موزیسینی چیرهدست بود و برای هنر ارزش زیادی قائل بود، من و شریک زندگی امروزم، آزیتا صاحبجمع، فامیل و دوستان یاسمن پیوسته سعیمان بر آن است تا هرساله بتوانیم خلاقیت هنری خود را به کار بگیریم و از راه برگزاری کنسرت و دیگر برنامههای ارزندهٔ هنری با همکاری تیم منسجمی که داریم، بودجهٔ لازم را تهیه کنیم، و از دوستان و فامیل دخترم که در آمریکا و کانادا در مؤسسههای مختلف کار میکنند هم کمک مالی و فکری بگیریم، و بدین ترتیب از درآمد حاصله در پیشبرد اهداف این سازمان کوشا باشیم.
طبق آخرین آماری که ما داریم، سالیانه سیصد و پنجاه هزار نفر دانشجو از آمریکا و کانادا برای ادامهٔ تحصیل به نقاط مختلف دنیا سفر میکنند. کشورهای اروپایی و دیگر نقاط دنیا بهدلیل ساختار قدیمی و کهنهٔ ساختمانها و تراکم جمعیت یکی از جاهای پرخطر آتشسوزی، برای تازهواردان و مهاجران است.
یکی از روشهای پیشگیری از خطر جانی در موقع حریق، زندگی در طبقات پایین ساختمان است. معمولاً کمکرسانی به طبقات بالاتر دشوارتر است و زمان بیشتری لازم دارد. در مورد آتشسوزی زمان رهایی کوتاه و بسیار مهم و حیاتی است.
نکتهٔ بعدی اینکه آگاهی به محیط اطراف و محل زندگی، و آشنایی با خروجیهای متعدد بهترین روش برای جلوگیری از حوادث است. همراه داشتن یک portable smoke detector که با باتری دهساله کار میکند و با مبلغ کمی میتوان خرید و قابلحمل است، میتواند کمک بزرگی به ایمنی بکند و سیستم ابتدایی دفاع از حریق باشد.
بیشتر فعالیت ما در ۲۵ کشوری است که مرکز توجه دانشجویان برای تحصیل است. اگر در طول عمر خود بتوانیم جان یک انسان را از حریقی که قابلپیشگیری باشد نجات دهیم، به هدف اصلی خود رسیدهایم.
اعضای خیریهٔ یاسمن از همهٔ فرصتهایی که در اختیار دارند از گردهماییهای فرهنگی و هنری گرفته تا برنامههای پژوهشی و دانشگاهی برای آگاهیرساندن به مخاطبان کوتاهی نمیکنند.
یکی از مهمترین انتظارات ما از هموطنان و شهروندان این است که از سایت اینترنتی ما firesafetyfoundation.org دیدن کنند و از اطلاعاتی که در اختیارشان گذاشتهایم برای ایمنی محل سکونت و محیط کار خود استفاده کنند، به امتحانکردن وسایل ایمنی آگاه باشند، و اگر کم و کسری وجود دارد آن را رفع کنند؛ این قطعاً یک وظیفهٔ انسانی است.
بدون شک این قدمهایی که ما از روزهای نخست برداشتهایم، تسلیبخش دردهای سنگین خود، دوستان و فامیل یاسمن بوده و خواهد بود.
از سال ۲۰۱۱ صدها مقاله و نشریات گوناگون و ویدئوهای مختلف در مورد این مؤسسه و یاسمن انتشار یافته و در سطح بینالمللی در تلویزیونها و رادیوها و فضای مجازی بحث و گفتوگوهایی شده، اما جا دارد که از طرف خودم و Jasmine Fire Safety Foundation از شما عزیزان صمیمانه تشکر کنم، چون باور دارم نشریهٔ پرمخاطب شما در رساندن پیغام ما اثر بسزایی خواهد داشت.
در انتها باید یادآور شوم که ما در اندوه عزیزان داغدیدهٔ وطن همراهیم و دردشان را با جان و دل حس میکنیم. من بر این باورم که هرگاه دردی چنان گران و طاقتفرسا به انسان وارد آید، مداوای آن تنها از راه خدمت به جامعه در معیاری مداوم و گسترده امکانپذیر است.
شما تاکنون چندین کنسرت خیریه در آمریکا برگزار کردهاید. استقبال مخاطبان از این برنامهها چطور بوده و فکر میکنید چقدر توانستهاید از طریق این برنامهها پیام «بنیاد ایمنی در برابر آتشسوزیِ یاسمین جهانشاهی» را به شرکتکنندگان در این برنامهها برسانید؟
آزیتا صاحبجمع: من و همسرم، رضا جهانشاهی، تاکنون کنسرتهای مختلفی برگزار کردهایم ازجمله هنرمندانی مانند فرامرز اصلانی، بابک امینی، رعنا منصور و اردشیر فرح در میامی فلوریدا و فینکس آریزونا، گروه پالِت، مامک خادم، حامد نیکپی و تئاتر شاعر نقرهای بهکارگردانی هوشنگ توزیع در ونکوور. ما بر این باوریم که برگزاری چنین رویدادهای هنریای هم فرصت خوبی است برای هنرمندان تا تواناییها و مهارتهایشان را در خدمت یک هدف خیریه بگذارند و هم برگزارکنندگان با انتخاب هنرمندان محبوب، معروف و توانا به اهدافشان که بیشک در راستای بشردوستی و نیکوکاری است، دست یابند.
آقای صوفی عزیز، آنطور که اشاره شد درآمد حاصل از این کنسرت صرف پروژههای سازمان عفو بینالملل و همچنین «بنیاد ایمنی در برابر آتشسوزیِ یاسمین جهانشاهی» خواهد شد، آقای جهانشاهی دربارهٔ فعالیتهای بنیادی که بهیاد دخترشان پایه گذاشتهاند صحبت کردند، لطفاً شما هم دربارهٔ بخش مربوط به سازمان عفو بینالملل توضیح بدهید، چه مدت است با این سازمان همکاری میکنید و چرا؟ همکاریتان با این سازمان در چه سطحی بوده است؟ و لطفاً بفرمایید آیا کمک مالیای که از محل برگزاری این کنسرت به سازمان عفو بینالملل خواهید کرد، صرف پروژهٔ خاصی خواهد شد یا به صلاحدید آن سازمان در پروژههای مربوط به اهدافشان صرف خواهد شد؟
فرهاد صوفی: همانطور که پیشتر اشاره کردم، من از سال ۱۹۷۳ که به کانادا مهاجرت کردهام، و بهخصوص در ۴۵ سال اخیر (یعنی حتی قبل از انقلاب ۵۷) با سازمان عفو بینالملل همکاری نزدیک داشتهام و اعتقاد راسخ دارم که یکی از وظایف همیشگی ما باید برداشتن گامهای مؤثر برای آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی و اجتماعی باشد. فعالیتهای من هم از بدو ورود به کانادا در همین زمینهٔ احیای حقوق بشر و آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی بوده، البته این مسئلهای است که در زمان قبل از انقلاب هم داشتیم. زمانی طولانی است که عضو فعال عفو بینالملل هستم و یکی از بنیانگذارانِ شعبهٔ ساسکاچوانِ این سازمان. در حال حاضر نیز در شعبهٔ ترایسیتیزِ این سازمان فعالم.
ازآنجاییکه سازمان عفو بینالملل همواره در این جهت فعالیتهای مؤثری انجام میدهد، همانطور که اشاره کردم، بخشی از درآمد حاصل از این کنسرت را که به من مربوط است، برای فعالیتهای حقوق بشری این سازمان اختصاص میدهم که به صلاحدید این سازمان در ارتباط با مسائل حقوق بشری در ایران صرف خواهد شد، و بخش دیگری را نیز در جهت پیشبرد و کمک به اهداف مبارزان «زن، زندگی، آزادی» به ایران خواهم فرستاد.
در اینجا مایلم اشاره کنم آخرین باری که به ایران سفر کردم، ۳۷ سال پیش بود، ولی متأسفانه بهدلیل فعالیتهای حقوق بشریام که رژیم کنونی ایران موافق آن نیست، نمیتوانم به ایران عزیز سفر کنم، چون رژیم میداند که من ایرانم را بسیار دوست دارم و به من لطف خواهد کرد و نخواهد گذاشت که به کانادا برگردم!
لطفاً بفرمایید چه شد که سالن هارد راک شو در شهر کوکئیتلام را برای برگزاری این کنسرت انتخاب کردید؟
فرهاد صوفی: این سالن یکی از مدرنترین و مجهزترین سالنها در ونکوور بزرگ است که ظرفیتی بالغ بر ۱۰۰۰ نفر دارد ولی مکانی شناختهشده برای برگزاری برنامههای جامعهٔ ایرانی نیست. با توجه به رشد روزافزون جمعیت ایرانیان در ترایسیتیز، ایرانیان این منطقه میتوانند از این سالن که با پارکینگ وسیع و رایگان در کوکئیتلام واقع شده و میتواند سالنی متنوع و جذاب برای برنامههای جامعهٔ ایرانی باشد، بیشتر استفاده کنند و پذیرای ساکنان ایرانیِ دیگر مناطق ونکوور بزرگ در برنامههایشان باشند. بههمین دلیل این سالن را انتخاب کردیم تا ایرانیان با امکانات و ظرفیتهای آن بیشتر آشنا شوند.
همینجا من از همهٔ کسانی که میخواهند در این کنسرت شرکت کنند، درخواست میکنم حداقل یکساعت زودتر در محل حاضر شوند، تا بتوانند با آرامش خاطر جای پارک پیدا کنند و در صورت تشکیل صف برای چک بلیت، از برنامه عقب نمانند. برنامه رأس ساعت مقرر آغاز خواهد شد.
با سپاس از شما دوستان گروه رستاک برای وقتی که به ما دادید، هرچند اغلب خوانندگان ما گروه شما را میشناسند و با آهنگهایتان خاطرات خوبی دارند، ولی سپاسگزار میشویم کمی دربارهٔ پیشینهٔ گروه برایمان بگویید و بفرمایید که چرا نام رستاک را برای گروه برگزیدید؟
سیامک سپهری (سرپرست گروه): ایدهٔ اولیهٔ گروه رستاک بین سالهای ۱۳۷۴ تا ۱۳۷۵ شکل گرفت و بعد در سال ۱۳۷۶ بههمراه چند نفر از دوستانمان که همگی دغدغههایی برای حفظ و اشاعهٔ موسیقی فولکلور ایران داشتند، فعالیت خودمان را آغاز کردیم. ایدهٔ رستاک تنظیم ملودیها و سوژههای فولکلور است که با استفاده از المانهایی از ژانرهای دیگر موسیقی، در فضایی تجربی و کارگاهی اتفاق میافتد. برای رسیدن به این هدف، اعضای گروه رستاک تحقیقات وسیعی را در حوزهٔ موسیقی نواحی ایران آغاز کردند تا بتوانند اینگونه از موسیقی را با ابزارهای نوین و بازآفرینشهای مردمپسندتر به شکلی که خدشهای به اصل و ریشه آن وارد نشود، اجرا نمایند. این تحقیقات شامل سفر به مناطق مختلف ایران، مصاحبت با اساتید و صاحبنظران موسیقی نواحی و گردآوری و تجزیه و تحلیل اینگونه از موسیقی بود.
طی این بیست و شش سال، نوازندگان و هنرمندان زیادی بهشکل عضو ثابت یا هنرمند میهمان با رستاک همکاری کردند، با اینحال اصلیترین اعضای رستاک همواره ثابت بودهاند. شاید بشود گفت که از چالشها و ماجراهای کاری گروهی که بعضاً در کشور و فرهنگ ما خیلی پیچیدهتر نیز است، گروه رستاک به ثباتی رسیده که نتیجهاش تیمی بسیار همدل و همراه است و اعضایش برای ادامهٔ کار گروه بهشکلی پویا تلاش میکنند.
رستاک بهمعنای جوانهای است که از بن درخت بهسرعت شروع به رویش میکند. انتخاب نام رستاک برای گروه بهخاطر نوع نگاهمان و آنچه که در فضای موسیقی آرزوی نزدیکشدن به آن را داشتهایم، بوده است و همچنان همین آرزو را داریم؛ حرکت بهسمت افقهای نو با تکیه بر ریشهها و اصالتها.
لطفاً کمی دربارهٔ پروژهٔ «در خانه، بیمرز» برایمان بگویید. آیا این پروژه هنوز هم ادامه دارد؟
بهزاد پورنقی (مدیر گروه): «در خانه، بیمرز» نام پروژهای از رستاک است که در آن به موسیقی کشورهایی که با ایران فرهنگ مشترک دارند، پرداخته میشود. اساساً اینکه چرا «در خانه، بیمرز»، «پروژه» نام گرفته و آلبوم نیست، بهدلیل تفاوتهایی است که با کارهای دیگر گروه دارد. این آثار قرار است در قالب آثار جداگانهای منتشر شوند که بهاعتقاد ما چیزی فراتر از یک آلبوم است. این پروژه در قالب عنوان کلی «در خانه، بیمرز» پیش روی مخاطبان قرار میگیرد. تمرکز این پروژه روی مخاطب غیرایرانی است و ابعاد مشخصشدهای دارد که میتواند برای مخاطبان ایرانی هم موردتوجه قرار گیرد.
خوشبختانه مخاطبان غیرایرانی رستاک واکنشهای اغلب مثبتی به کارهای رستاک دارند و همین برخوردها باعث شد رفتهرفته بهسمت تولید قطعاتی برویم که اشتراکاتی میان مخاطبان ایران و مخاطبان غیرایرانی داشته باشد. بعد از بازخوردهایی که از مخاطبان غیر ایرانی گرفتیم، تصمیم داریم این پروژه را ادامه داده و تلاش کنیم آثاری را با محتوای موسیقی سایر کشورها تولید کنیم. خوشبختانه حضورمان در خارج از ایران و جشنوارههای موسیقی بینالمللی روند همکاری با موزیسینها و هنرمندان غیر ایرانی را برایمان سادهتر کرده است و بهزودی قطعات بیشتری از این پروژه را خواهید شنید.
شرایط کار در ایران را چطور ارزیابی میکنید و آیا برنامهای برای برگزاری کنسرت در ایران دارید؟
سیامک سپهری (سرپرست گروه): فکر میکنم پاسخ به این سؤال یا لااقل حدسزدن در مورد زمان ایجاد تغییری برای اینکه گروهی مثل رستاک، با آزادی و با فرمت واقعی خودش بتواند در ایران اجرا برگزار کند بسیار دشوار است، چون مبارزهای بسیار نابرابر بین نسلی جسور و آگاه با حاکمیتی که انگار بههیچ نحوی حاضر نیست از مواضع و منافع خودش دست بردارد، در جریان است و البته که در تحلیل نهایی این مردماند که پیروزِ این نبرد بهحق خواهند بود. بنابراین شاید بهتر باشد که بگوییم بزرگترین آرزوی ما مثل بسیاری دیگر از کسانی که شرایط ما را دارند، اجرای دوبارهٔ کنسرت در یک ایرانِ آزاد در نزدیکترین زمان ممکن است.
در ماههای اخیر خیزش «زن، زندگی، آزادی» زندگی همهٔ ایرانیان در هر جای دنیا را تحت تأثیر قرار داده است، ازجمله زندگی هنرمندان در ایران را. این تأثیر، هم بر زندگی حرفهایشان بوده و هم در آثار تولیدیشان دیده شده است. تأثیر این خیزش بر کار رستاک چه از بعد حرفهای و چه از نظر تولید آثار چطور بوده است؟
سیامک سپهری (سرپرست گروه): در ارتباط و در راستای این جنبش، رستاک دو قطعه تولید کرده است. این دو اثر بهطور مشخص از نظر محتوا و کلام و نوع ملودی و تنظیم، کاملاً گویای نگاه و جهتگیری رستاک است و اثری که جنبش «زن، زندگی، آزادی» بر تکتک اعضای رستاک داشته، مشخص است. بهاعتقاد من این آثار بازتابیاند از اتفاقات و خروشی که جامعهٔ ایران را بهسمت تحولی منحصربهفرد در دنیا میبرد. با اینحال دوست دارم به این نکته اشاره کنم که حضور بانوان در رستاک از ابتدای شکلگیری این گروه حضور تعیینکنندهای داشته و نه صرفاً تأثیرگذار. قدرت و بزرگی این حضور، هم در بعد فنی و هنری حس میشود و هم در بعد تصمیمگیری در مورد فرمت اجراها. رستاک هیچوقت و در هیچ شرایطی با وجود تمام فشارهایی که در بسیاری از مقاطع به آن وارد شده، نپذیرفته است که از حضور اعضای اصلیاش که خانمها باشند چشمپوشی کند. البته که این تصمیم تبعات زیادی برایمان داشته و تعداد اجراها و مکانهایی را که میتوانستیم در آنها کنسرت برگزار کنیم، بهشدت کم و محدود میکرد و صدالبته که بابت تمام آن تصمیمات به تکتک اعضای رستاک که همراه این تصمیمات بودند، افتخار میکنم. عقیده دارم که این اولین و شاید مهمترین تلاش رستاک بوده که از سالها قبل در راستای پیام زیبای «زن، زندگی، آزادی» بوده است؛ فکر میکنم حتی بیشتر از این دو اثر.
کنسرت شما در شهر ونکوور قرار است کنسرتی خیریه باشد، آیا پیش از این هم تجربهٔ حضور در چنین کنسرتهایی را داشتهاید؟
فرزاد مرادی (خواننده و نوازندهٔ گروه): بله، کنسرتهای خیریهای در ایران داشتهایم که عواید حاصل از فروش بلیتشان به مصرف خیریه رسیده که از مهمترین آنها اجرای کنسرت خیریهٔ گروه رستاک بهنفع سیلزدگان سنندج است که تمام درآمدهای حاصل از فروش بلیت دو اجرا به سیلزدگان اختصاص یافت و دیگری در استانبول بود که تمام درآمد حاصل از فروش بلیت در آن اجرا به زلزلهزدگان غرب ایران اعطا شد.
کنسرتهای خارج از کشور را چطور ارزیابی میکنید. تفاوت اجراهایتان در داخل و خارج را در چه میبینید؟
بهزاد پورنقی (مدیر گروه): یکی از اهداف رستاک از ابتدا این بوده که موسیقی محلی ایران از مرزهای جغرافیایی خودش فراتر برود که در داخل ایران این اتفاق با موفقیت افتاد. یعنی اینکه موسیقی یک منطقه به گوش ساکنان مناطق دیگر رسید. البته ما از ابتدا متوجه شده بودیم که این موسیقی با مخاطب غیرایرانی هم ارتباط برقرار کرده چرا که ما طرفداران غیرایرانی و غیرهمزبان داریم. البته در سالهای ابتدایی حرکت فعالانهای در خصوص صادرکردن این موسیقی به خارج از ایران نکردیم، ولی در سالهای اخیر فعالانه در راستای معرفی این موسیقی و فرهنگ به مخاطبان غیرایرانی، از طرق مختلف آنلاین مثل حضور فعال در شبکههای اجتماعی و پلتفرمهای پخش موسیقی دیجیتال و رادیوهای آنالوگ یا آفلاین مثل حضور در فستیوالهای موسیقی بینالمللی، فعالیت کردهایم. فکر میکنم که نبودِ بسیاری از محدودیتها در اجراهای خارج از کشور، این اجراها را هیجانانگیزتر و پرنشاطتر کرده است.
از اجراهای قبلیتان در کانادا، در کدام شهر بیشتر راضی بودهاید؟ ونکوور و مخاطبانتان در این شهر را چطور دیدید؟
فرزاد مرادی (خواننده و نوازندهٔ گروه): تابهحال چندین بار در کانادا و در شهرهای تورنتو، ونکوور، مونترآل و کلگری اجرا داشتهایم و البته یکبار هم در سال ۲۰۲۲ در مراسم افتتاحیه و اختتامیهٔ Weengushk Indigenous International Film Festival در Manitoulin Island در استان انتاریو اجرا داشتهایم. البته که همیشه مورد استقبال طرفداران عزیزمان در ونکوور قرار گرفتهایم و خاطرات خوبی از اجراهای خودمان در کانادا داشتهایم.
شما در این کنسرت با گروه بالهٔ ملی پارس ونکوور اجرا خواهید داشت. لطفاً کمی دربارهٔ این همکاری برایمان بگویید؟
بهزاد پورنقی (مدیر گروه): خب آشنایی با گروه ملی بالهٔ پارس ونکوور در کانادا و سرکار خانم آزیتا صاحبجمع، رهبر این گروه، از پارسال شروع شد. البته که ما کارهای ایشان و گروه هنرمندشان را سالهاست دورادور دنبال میکنیم و این سعادتی شد که پارسال در جشنوارهٔ تموز اجرای زیبای این گروه را از نزدیک و روی صحنه شاهد باشیم. از همان پارسال با هم در تماس بودیم، قرار شد که در برنامههای آینده با هم همکاریهایی داشته باشیم و البته تمرینات برای این اجرا بهطور جداگانه انجام شده و قبل از اجرای روز ۲۹ام ژوئیه هم دو گروه با هم تمریناتی خواهند داشت و مجموعهٔ رقص و موسیقی محلی کشور عزیزمان را در آن شب به روی صحنه خواهیم برد. خوشحالیم که فرصت همکاری با گروهی ایجاد شد که با آنها دغدغههای مشترکی در رابطه با فرهنگ و هنر اصیل ایرانی داریم.
برای ونکوور چه برنامهای تدارک دیدهاید؟
فرزاد مرادی (خواننده و نوازندهٔ گروه): برای این برنامه قصد داریم که ترکیبی از قطعات جدید، که اولین بار به روی صحنه میبریم، و قطعاتی را که طرفداران عزیزمان با آنها خاطره دارند، اجرا کنیم. البته که رقص هم بخشی از این اجرا خواهد بود. اجازه بدهید که در همین حد توضیح بدهم و بخشی از آن را نیز در کنسرت رونمایی کنیم.
چه برنامههایی برای آینده دارید؟
بهزاد پورنقی (مدیر گروه): در حوزهٔ اجراهای زنده و کنسرت، در حال برنامهریزی نهایی تورهایی در اروپا و استرالیا هستیم و البته شرکت در چندین جشنوارهٔ موسیقی جهانی. در زمینهٔ تولید هم در مراحل ساخت آلبوم جدیدمان هستیم و امیدواریم که بتوانیم هرچه زودتر ضبط قطعات را شروع کنیم. البته آلبوم قبلی با نام Essentials بهتازگی منتشر شده و در پلتفرمهای پخش موسیقی دیجیتال قابلدسترسی است.
با سپاس از همهٔ شما عزیزان برای وقتی که برای این گفتوگو گذاشتید.